ای مه من ، ای بت چين ، ای صنم
لالـه رخ و زهره جبين ، ای صنم
تا به تو دادم دل و دين ، ای صنم
برهمه كس گشته یقين ، ای صنم
من زتو دوری نتوانم دیگر جانم وزتو صبوری نتوانم دیگر بيا حبيبم ، بيا طبيبم بيا حبيبم ، بيا طبيبم
هر كه تو را ، ديده ز خود دل بريد
رفته ز خود ، تا كه رُخت را بديد
تير غمت ، چون به دلِ من رسيد
همچو بگفتم كه همه كس شنيد
من زتو دوری نتوانم دیگر جانم وزتو صبوری نتوانم دیگر بيا حبيبم ، بيا طبيبم بيا حبيبم ، بيا طبيبم
ای نفس قدـسِ تواحيای من
حالت جمعی تو پريشان كنی
وایُ به حال دل شيدای من
من زتو دوری نتوانم دیگر جانم وزتو صبوری نتوانم دیگر بيا حبيبم ، بيا طبيبم بيا حبيبم ، بيا طبيبم
رقص کن در عشق جانم ای حریف مهربان مطربا دف را بکوب و نیست بختت غیر از این